Iceboy

ادبیات انگلیسی.عکس.اس ام اس.مطالب علمی و ... در عرشه تایتانیک!

Iceboy

ادبیات انگلیسی.عکس.اس ام اس.مطالب علمی و ... در عرشه تایتانیک!

فرق دوست داشتن و عشق

بعضی وقتا خنده ام میگیره وقتی میبینم دو نفر بسیار عاشقانه با هم برخورد میکنند ولی بعد از چند سال کارشون به جدایی می کشه.همشون میگن ازدواج فقط با عشق.اگه بهشون بگی عشق احساس است.هرچند زیبا ولی دوام ندارد بهت می خندند.ولی دست آخر به جای خندیدن میشینن گریه می کنن که فلانی راست گفت.

واقعا چرا طرز فکر ایرانیها در مورد ازدواج و عشق اینقدر اشتباه است؟

چرا وقتی عاشق می شن فکر می کنن طرف مقابلشون هم دقیقا به همان اندازه از اونا خوشش اومده؟

چرا فکر می کنن هر کس عاشق شد باید بره دنبال اون احساس و حتی اگه طرف مقابلش آدم خوبی نیست اصرار دارن با او باشند؟

تا حالا از خود پرسیده اید فرق دوست داشتن و عشق در چیست؟

خدایا به هرکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است

و به هر که دوست تر میداری ، بچشان که

دوست داشتن از عشق برتر است. دکتر شریعتی .

عشق یک جور جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی ، اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال . عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد .

عشق در قالب دلها در شکل ها و رنگ های تقریبا مشابهی متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است ، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه خاص خویش دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح ها برخلاف غریزه ها هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعمی و عطری ویژه خویش دارد ، می توان گفت که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست .

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد ، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست .

عشق در هر رنگی و سطحی ، با زیبائی محسوس ، در نهان یا آشکار ، رابطه دارد . چنانکه " شوپنهاور" میگوید : (( شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزائید ، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه کنید ))!

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبائی های روح که زیبائی های محسوس را به گونه ای دیگر میبیند . عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت .

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است ، اگر دوری به طول بینجامد ضعیف میشود ، اگر تماس دوام یابد به ابتذال میکشد .و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و (( دیدار و پرهیز )) ، زنده و نیرومند میماند . اما دوست داشتن با این حالت نا آشناست . دنیایش دنیای دیگریست .

عشق جوششی یکجانبه است ، به معشوق نمی اندیشد که کیست ، یک خود جوشی ذاتی است ، و از این رو همیشه اشتباه میکند . در انتخاب به سختی میلغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه میان دو بیگانه ناهماهنگ ، عشقی جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمیبینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنائی آن چهره یکدیگر را میتوانند دید و در اینجاست که گاه پس از جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق که در چهره هم مینگرند ، احساس میکنند هم را نمیشناسند و بیگانگی و نا آشنائی پس از عشق – که درد کوچکی نیست – فراوان است .

اما دوست داشتن در روشنائی ریشه میبندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این روست که همواره پس از آشنائی پدید میاید . و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنائی را در سیما و نگاه یکدیگر میخوانند ، و پس از ((آشنا شدن)) است که ((خودمانی)) میشوند - دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت به قدری ظریف و فرار است که به سادگی از زیر دست احساس و فهم میگریزد - و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و کلام یکدیگر احساس میشود و از این منزل است که ناگهان ، خود بخود ، دو همسفر به چشم میبینند که به پهندشت بیکرانه مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی (( ایمان)) در برابرشان باز میشود و نسیمی نرم و لطیف - همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن ، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا به لرزه در میاورد – هر لحظه پیام الهان های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین های دیگر و عطر گلهای مرموز وجانبخش بوستانهای دیگر را به همراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ ، هر لحظه ، بر سر و روی ایندو میزند .

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی ((فهمیدن)) و ((اندیشیدن)) نیست . اما دوست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قله بلند اشراق میبرد .عشق زیبائی های دلخواه را در معشوق میافریند و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در دوست میبیند و میابد .

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق .

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن .

عشق بینائی را میگیرد و دوست داشتن میدهد .عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان .

عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر .

از عشق هرچه بیشتر میشنویم سیرابتر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر .

عشق هرچه دیرتر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نو تر .

عشق نیروئیست در عاشق ، که او را به معشوق میکشاند ؛ دوست داشتن جاذبه ایست در دوست ، که دوست را به دوست میبرد . عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست .

عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند ، زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی یا روح تاجرانه یا جانورانه آدمیست ، و چون خود به بدی خود آگاه است ، آنرا در دیگری که میبیند ؛ از او بیزار میشود و کینه برمیگیرد . اما دوست داشتن ، دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند . که دوست داشتن جلوه ای از روح خدائی و فطرت اهورائی آدمیست و چون خود به قداست ماورائی خود بیناست ، آنرا در دیگری که میبیند ، دیگری را نیز دوست میدارد و با خود آشنا و خویشاوند میابد .

در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که (( هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند )) . که حصد شاخصه عشق است چه ، عشق معشوق را طعمه خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش برباید و اگر ربود ، با هردو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد و دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، از جنس این عالم نیست .

عشق ریسمان طبیعی است و سرکشان را به بند خویش در میاورد تا آنچه آنان ، بخود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ میستاند ، به حیله عشق ، بر جای نهند ، که عشق تاوان ده مرگ است . و دوست داشتن عشقی است که انسان ، دور از چشم طبیعت ، خود میافریند ، خود بدان میرسد ، خود آنرا ((انتخاب)) میکند . عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج . عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح . عشق یک (( اغفال )) بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی – که طبیعت سخت آنرا دوست میدارد – سر گرم شود و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خود آگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده .عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن . عشق غذاخوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن (( همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن )) است.

حالا هی برین سراغ دوستی های خیابانی با عشقهای پوچ که دو ماه هم دوام ندارند. .

Sega Emulator

دانلود برنامه

Sega Emulator برای اجرای بازیهای سگا در کامپیوتر ببخشید رایانه!!!

حجم:۴۱۶ کیلوبایت

دانلود

دو کلام حرف حساب. مطالبی جذاب

 

 

عشق با غرور زیباست

ولی اگر عشق را به قیمت فروریختن دیوار غرور گدائی کنی

آن وقت است که دیگر عشق نیست

صدقه......!!! است

 

 

روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها یی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر!

 

 

آی مـردم،لحظـه های سـرد را باور کنید

خنجری از پشت خوردم درد را باور کنید

آسمـانم بی ستـاره،چشمهایـم بی نگـاه

درد این دیوانه شبگرد را باور کنید

روی گلها زرد از نامردی پاییز شد

قصه پاییز،این نامرد را باور کنید


سبز بودم با غزل،آنهم به پایان آمده است

حال من،این سبزه زار زرد را باور کنید


تیشه فرهاد را خسرو به یغما برده است


اینکه شیرین هم خیانت کرد را باور کنید

 

خواستم برای از دست دادنت اشک بریزم

دیدم تمام اشکهایم را برای بدست آوردنت ریخته ام

 

 

 

هر کس به طریقی دل ما می شکند

بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست

من در عجبم دوست چرا می شکند...

 

 

برای عشق تمنا کن ولی خوار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن .

برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش

ولی خوب باش *****

 

 

شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟

استاد درجواب گفت:به گندم زاربرو وپرخوشه ترین شاخه رابیاور

اما درهنگام عبور ازگندم زار،به یاد داشته باش که نمی توانی

به عقب برگردی تاخوشه ای بچینی.شاگردبه گندم زار رفت و

پس ازمدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟و شاگرد

باحسرت جواب داد:هیچ!هرچه جلوتر می رفتم،خوشه های پر

پشت ترمی دیدم و به امید پر پشت ترین ،تا انتهای گندم زار

رفتم.استاد گفت:عشق یعنی همین.

شاگردپرسید:پس ازدواج چیست؟استاد به سخن آمدکه:به

جنگل برو و بلندترین درخت دنیارا بیاوراما به یاد داشته باش که

باز هم نمی توانی به عقب برگردی.شاگرد رفت و پس از مدتی

کوتاهی بادرختی برگشت.استاد پرسیدکه شاگرد را چه شد و

او درجواب گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم

انتخاب کردم.ترسیدم که اگر جلوتر بروم باز هم دست خالی

برگردم.استاد باز گفت:ازدواج هم یعنی همین.

 

 

پسرکی دو خط موازی بر روی تخته سیاه کشید خط اول به دوم گفت ما می توانیم با هم زندگیه خوبی داشته باشیم....؟ دومی قلبش تپید و لرزان گفت بهترین زندگی.....؟ در همان زمان معلم فریاد زد دو خط موازی هیچ گاه به هم نمی رسند.......!!! و بچه ها تکرار کردند دو خط موازی هیچ گاه به هم نمی رسند ...!! مگر این که یکی برای دیگری خود را بشکند....

 

 

ماه من. غصه چرا؟!
اسمان را بنگر.که هنوز.بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و ابی و پر از مهر.به ما می خندد!
یا زمینی را که.دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!

 

بذار اونقدر شادى داشته باشى که زندگیتو شیرین کنه

اونقدر تجربه که قدرتمند بشی

اونقدر غم که انسان نگهت داره

و اونقدر امید که شادت کنه

شادترین مردم لزوما بهترین چیزا رو ندارن

اونا فقط از چیزایى که سر راهشون میاد بهترین استفاده رو مى کنن

 

 

 

تسلیت

 

سالروز شهادت جانگداز موسس مذهب جعفری  امام جعفر صادق (ع) را به شما تسلیت عرض می کنم.

animated gif candle 

اس ام اس لاتین

khoda be hameye fereshteha dastoor dad ta tooye behesht jam beshan ta behtarin fereshtaro entekhab kone vali behtarim fereshte jamoond chon dar hal khoondane inaie ke man neveshtam
***
man tooye donya seta doost daram ... khorshid ,mah va to. avali ro vaseye roozam mikham / dovomiro vaseye shabam mikham / vali to ro vaseye tak take lahzehaye zendegim mikham
***
badtarin dard in nist ke az eshghet door bashi.badtarin dard in nist ke be ooni ke doosesh dari naresi.badtarin dard in nist ke eshghet behet naro bezane.badtarin dard inam nist ke asheghe yeki bashi yo oon nadoone.badtarin dard ine ke yeki bemire oon vaght taze befahmi ke dooset dashte !!!!!!!!!!!!!! inam ye noe darde dige
***
Ye rooz Del ba khodesh ahd bast ke az in be baad sang misham , sang shod...........raft miyoone sanga neshast , ama...........asheghe ye sange dige shod
**
be ye turke migan naghashiye gham angiz bekesh.barbari sokhte mikeshe

**********

3- turke roye dare khonashoon minevise wc .migan in yani che? mige mokhaffafe welcom ast

**********

4- turke to shena rotbe miyare.bad bahash mosahebe mikonan.az koja shoro kardin?mige vallah ma az zaminaye khaki shoro kardim ta be inja residim

**********

5- be ye turke migan ye emam nam bebar?mige sooj.migan ma inhame emam darim be joz sooj .sooj dige chiye?.mige khodam poshte kamione diam ke neveshte bood ya sooj

**********

6- turke saatash kar nemikard raft barayash kar peyda kard

**********

7- shakhsi badkonak forooshi baz kard va bad az moddati varshekast shod.chon badkonak hayash ra be shrte chaghoo miforookht

**********

8- hala be ye turke migan midoni chera mashine atash neshani ghermeze? mige na.migan khob ake 1000000metr shilang ro az posht mikardan to konet ranget ghermez mishod

**********

9- turke zang mizane be ajans mige agha bebakhshid mashin darid...yaro mige are ..turke mige khosh be haletoon man nadaram

**********

10- lore dashte bala poshteboomesho asfalt mikarde..asfalt ezafi miyare soratgir mizare

**********

11- turke zang mizane khoneye doosdokhtaresh ...babsh bar midare hol mishe mige bebakhshid topemoon oftad

**********

12- turke khodesho mizane be mosh mordegi gorbe mikhoratesh



If you say my eyes are beautiful it's because they're looking at you, for my eyes are just the windows my feelings come through


Walk with me when ur hearts needs company, take my hand when u feel all alone, turn to me when u need some1 to lean on, coz I'm the one u can always depend on!



It takes two to tango, two to kiss, two to talk & reminisce. So many good things come in pair & one of those things is ME n YOU!



Faith makes all things possible, love makes all things easy, hopes makes all things work, but ur gorgeous smile brings all faith, luv & hope in me



If love & friendship could be brought or sold as if they were Stocks & Shares those wise enough to invest in you SEXY would all be millionaires


A peach is a peach, a plum is a plum, a kiss isn't a kiss without the tongue, so open ur mouth & close ur eyes & give ur tongue some exercise.


I used to think that dreams do not come true, but this quickly changed the moment I laid my eyes on you

Lambada

Kaoma

Lambada

Chorando se foi quem um dia só me fez chorar
Chorando se foi quem um dia só me fez chorar
Chorando estara ao lembrar de um amor
Que um dia não soube cuidar
Chorando estara ao lembrar de um amor
Que um dia não soube cuidar

A recordação vai estar com ele aonde for
A recordação vai estar pra sempre aonde eu for

Dança sol e mar guardarei no olhar
O amor faz perder encontrar
Lambando estarei ao lembrar que este amor
Por um dia, um instante foi rei

A recordação vai estar com ele aonde for
A recordação vai estar pra sempre aonde eu for

Chorando estara ao lembrar de um amor
Que um dia não soube cuidar
Canção riso e dor melodia de amor
Um momento que fica no ar

Ai ai ai

Sonnet 115

William Shakespeare

Sonnet 115

Those lines that I before have writ do lie,
Even those that said I could not love you dearer:
Yet then my judgment knew no reason why
My most full flame should afterwards burn clearer.
But reckoning time, whose million'd accidents
Creep in 'twixt vows and change decrees of kings,
Tan sacred beauty, blunt the sharp'st intents,
Divert strong minds to the course of altering things;
Alas, why, fearing of time's tyranny,
Might I not then say 'Now I love you best,'
When I was certain o'er incertainty,
Crowning the present, doubting of the rest?
Love is a babe; then might I not say so,
To give full growth to that which still doth grow
?

Sonnet 116

William Shakespeare

Sonnet 116

Let me not to the marriage of true minds
Admit impediments. Love is not love
Which alters when it alteration finds,
Or bends with the remover to remove:
O no! it is an ever-fixed mark
That looks on tempests and is never shaken;
It is the star to every wandering bark,
Whose worth's unknown, although his height be taken.
Love's not Time's fool, though rosy lips and cheeks
Within his bending sickle's compass come:
Love alters not with his brief hours and weeks,
But bears it out even to the edge of doom.
If this be error and upon me proved,
I never writ, nor no man ever loved
.

Sonnet 117

William Shakespeare

Sonnet 117

Accuse me thus: that I have scanted all
Wherein I should your great deserts repay,
Forgot upon your dearest love to call,
Whereto all bonds do tie me day by day;
That I have frequent been with unknown minds
And given to time your own dear-purchased right
That I have hoisted sail to all the winds
Which should transport me farthest from your sight.
Book both my wilfulness and errors down
And on just proof surmise accumulate;
Bring me within the level of your frown,
But shoot not at me in your waken'd hate;
Since my appeal says I did strive to prove
The constancy and virtue of your love
.

Sonnet 118

William Shakespeare

Sonnet 118

Like as, to make our appetites more keen,
With eager compounds we our palate urge,
As, to prevent our maladies unseen,
We sicken to shun sickness when we purge,
Even so, being tuff of your ne'er-cloying sweetness,
To bitter sauces did I frame my feeding
And, sick of welfare, found a kind of meetness
To be diseased ere that there was true needing.
Thus policy in love, to anticipate
The ills that were not, grew to faults assured
And brought to medicine a healthful state
Which, rank of goodness, would by ill be cured:
But thence I learn, and find the lesson true,
Drugs poison him that so fell sick of you
.