بهشت
1. نهج الفصاحه ح1327 |
2. نهج الفصاحه ح2060 |
3. بحارالأنوار 8/120/11 |
4. امالى طوسى 1/29/31 |
5. بحارالأنوار 77/96/1 |
6. بحارالأنوار 78/13/71 |
7. نهج الفصاحه ح321 |
8. نهج الفصاحه ح1555 |
9. نهج الفصاحه ح864 |
10. غررالحکم 6/423/10868 |
آزادی
1. خصال 284/33 |
2. نهج البلاغه از نامه31 |
3. کافى 2/89/6 |
4. غررالحکم 1/385/1485 |
5. غررالحکم 6/36/393 |
6. غررالحکم 2/204/2384 |
7. غررالحکم 1/113/413 |
8. غررالحکم 5/355/8721 |
9. غررالحکم 5/314/8529و8530 |
10. بحارالانوار 45/51/ |
1. کافى 2/610/1 |
2. کنزالعمال 1/531/2375 |
3. کنزالعمال 2/291/4032 |
4. جامع الأخبار ص 41 |
5. بحارالأنوار 77/116/8 |
6. وسائل الشیعه 6/183/7683 |
7. نهج البلاغه خطبه 155 |
8. نهج البلاغه خطبه 157 |
9. نهج البلاغه خطبه 18 |
10. محاسن 1/341/702 |
1. غررالحکم 2/66/1858 |
2. بحارالأنوار 78/39/16 |
3. بحارالأنوار 77/86/3 |
4. نورالثقلین 4/162/61 |
5. بحارالأنوار 73/36/17 |
6. کافى 8/45/8 |
7. بحارالأنوار 78/129/1 |
8. صحیفه سجادیه از دعاى 11 |
9. مشکاة الانوار ص 113 |
10. کنزالعمال 1/433/1872 |
ائمه (ع)
1. غایة المرام 1/115 |
2. امالى طوسى 349/721 |
3. بحارالأنوار 2/30/13 |
4. امالى صدوق 1/562/755 |
5. کافى 3/343/13 |
6. المنتخب للطریحى ص70 |
7. کافى 2/78/10 |
8. منتخب الاثر 1/249/8 |
9. جامع الأخبار ص46 |
10. من لایحضره الفقیه 2/583/3187 |
پیامبر (ص)
1. المناقب لابن شهرآشوب 1/107 |
2. نهج البلاغه خطبه108 |
3. الطبقات الکبرى 1/360 |
4. بحارالأنوار 16/152/4 |
5. بحارالأنوار 16/190/27 |
6. الطبقات الکبرى 1/365 |
7. المناقبلابنشهرآشوب 1/127 |
8. الطبقات الکبرى 1/121 |
9. .الطبقات الکبرى 1/378 |
10. المناقبلابنشهرآشوب 1/127 |
سلام.از این پس بخش احادیث از این که هست خیلی غنی تر خواهد شد.این احادیث را یاد گرفته و بدانها عمل کنید تا بتوانید به درستی و با شرافت زندگی کنید.هدف فقط حفظ کردن این احادیث نیست.باید بدانها عمل کنید تا نتیجه مطلوب حاصل آید.
مدیر وبلاگ
چرا باید به سراغ احادیث رویم؟جواب:
بعد از قرآن مجید که آخرین کتاب آسمانى است، راهنماى ما سنت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه معصوم علیهمالسلام است و این همان دو گوهر ارزشمنداست که بعد از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله به یادگار مانده، و با چنگ زدن به این دو هرگز گمراه نخواهیم شد. در این باره از طرف پیامبر گرامى اسلام و ائمه هدى صلوات اللّه علیهم جهت حفظ و نگهدارى و تعلیم وتعلم و عمل به احادیث تأکید بسیار شده و بدان تشویق نمودهاند چنانکه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در وصایاى خود به امیرالمؤمنین على علیهالسلام مىفرمایند:
یا على، مَنْ حَفِظَ مِنْ اُمّتى اَرْبَعینَ حدیثا یَطْلُبُ بذلکَ وَجْهَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ وَالدّارَ الآخِرَةَ حَشَرَهُ اللّهُ یَومَ القیامَةِ مَعَ النَبِیِّینَ وَالصِّدِّیقینَ وَالشُّهداءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقا؛
بحارالأنوار2/154/7
اى على: هر کس از امتم چهل حدیث را حفظ کند که به آن وسیله، رضاى خدا و آخرت را طلب نماید خداوند در قیامت او را با پیامبران، صدّیقین، شهدا و صالحین محشور مىنماید و اینان چه خوب رفقایى هستند. همچنین از آن حضرت روایت شده که فرمودند:
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمَّتى اَرْبَعینَ حَدیثا مِنَ السُّنَّةِ کُنْتُلَهُ شَفیعا یَوْمَ القیامَةِ؛
وسائل الشیعه18/67/58
هر کس براى امتم چهل حدیث از سنّت حفظ کندمن در قیامت از او شفاعت خواهم کرد.
و در فرمایشات امام صادق علیهالسلام آمده است:
مَنْ حَفِظَ مِنْ شیعَتِنا اَرْبَعینَ حَدیثا بَعَثَهُ اللّهُعَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقیامَةِ عالِما فَقیها وَلَمْ یُعَذِّبْهُ؛
بحارالانوار2/153/1
هر کس از شیعیان ما چهل حدیث حفظ نمایدخداى عزوجل او را در روز قیامت، عالم و فقیه مبعوث مىکند و عذابش نخواهد کرد.
2. هر کسى بر غیر کشتى ما (اهل بیت) سوار شود غرق مى شود. ( شرح غررالحکم ، ج 5، ص 184)
3. آنـان (اهـل بـیـت) ستون هاى دین اند و پناهگاه هایى که مردم را نگه مى دارند. حق به یُمن آنان به جاى خود بازگشت و باطل از جایگاهش فرو افتاد. (نهج البلاغه ، خ 239، ص 826)
4. هـر کـه مـا (اهـل بـیـت (ع)) را دوسـت مـى دارد بـایـد چـون رفـتـار مـا عمل کند و جامه پارسایى دربرگیرد.
(شرح غررالحکم ، ج 5، ص 302)
5. هـیـچ کـسـى را از ایـن امـت قـیـاس بـا آل مـحـمـّد (ص) نـتوان کرد و آنان را که نعمت ارشاد و هدایت آل محمد از سقوط نجات داده است نمى توان با آن پیشوایان الهى مساوى گرفت. (نهج البلاغه ، خ 2، ص 45)
6. (اى مردم !) از تاریکى هاى جهالت و گمراهى به وسیله ما هدایت شدید و به کمک ما به اوج ترقى رسیدید. صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشیدن گرفت. (همان ، خ 4، ص 55)
7. به خاندان پیامبرتان بنگرید و هر سو رفتند در پى آنان بروید. (همان ، خ 96، ص 286)
8. ... و (رسـول خـدا(ص)) پـرچـم حـق را در مـیـان ما بر جاى نهاد، کسى که از آن پیش افتد از دین بیرون است ، و آن که پس بمانَد تباه و سرنگون و آن که همراهى کند رستگار خواهد شد. (نهج البلاغه ، خ 99، ص 295)
9. مـایـیـم مـقـربـان و یاران خزانه داران معارف الهى و درهاى ورود به خانه هاى علم و ایمان. به خـانـه هـا وارد نـمـى شـوند، مگر از درهاى آن ها، پس هر کس از غیر در هاى خانه ها وارد شود ، دزد نامیده مى شود! (همان ، خ 154، ص 448)
10. آنـان (ائمـه (ع)) دارنـدگـان راز پـیـامـبـر(ص) و پشتیبان امر وى و ظرف علم و مرجع قوانین و در بردارنده کتب رسالت و کوه هاى پابرجاى دین او هستند. (همان ، خ 2، ص 44)
11. مـَثـل مـن در مـیـان شـمـا، مَثل چراغ در تاریکى است ، آن که به تاریکى پاى گذارد از آن چراغ روشنى جوید. (نهج البلاغه ، خ 229، 756)
12. پیامبر اسلام (ص) در میان شما جانشینى گذاشت که همه پیامبران در امت هاى خود گذاشتند زیرا پیامبران مردم را هرگز بى سرپرست رها نکردند. (همان ، خ 1، ص 35)
13. کسى که از امام خویش اطاعت کند به راستى از خدا اطاعت کرده است . (همان ، ج 5، ص 352)
14. جز این نیست که پیشوایان (الهى) ، تدبیر کنندگان و مدیران الهى مخلوقات او و عارفان آنان مـى باشند و کسى به بهشت داخل نمى شود ، مگر این که پیشوایان الهى را بشناسد و آنان نیز او را بـشـناسند و کسى به دوزخ داخل نمى گردد مگر این که آنان را منکر شود و آنان نیز او را منکر گردند. (نهج البلاغه ، خ 152، ص 470)
15. بى شک دوست محمد(ص) کسى است که خدا را فرمان برد اگر چه خویشاوندى او با آن حضرت دور باشد. (همان ، خ 92، ص 1129)
16. هـمـانـا دشمن محمد(ص) کسى است که خدا را نافرمانى کند، هر چند خویشاوند نزدیک محمد(ص) باشد. (همان)
17. من از علوم و حوادثى آگاهم که اگر براى شما بازگویم مضطرب و سرگردان مى شوید. (نهج البلاغه ، خ 5، ص 57)
18. ملّت هاى جهان همواره از ستم حاکمان خود بیمناکند در حالى که من از ستم رعیّت و پیروان خویش مى ترسم.
(همان ، خ 96، ص 284)
19. و مـن بـر پـى آن نـشـان هـا مـى روم کـه پـروردگـارم نـهـاده و آن راه را مـى پـیـمـایـم کـه رسول خدا (ص) گشاده است . راه راست و روشن حق را مى پیمایم و با آگاهى ، آن را از کوره راه باطل جدا مى سازم. (نهج البلاغه ، خ 96 ، ص 286)
20. زمانى که قائم ما ظهور کند کینه ها از سینه بندگان بیرون مى رود. (بحارالانوار، ج 52، ص 316)
21. آن که منتظر امر (فرج) ما است ، همچون کسى است که در راه خدا در خون خود تپیده باشد. (الوافى ، ج 2، ص 442)
22. (آن پیشتاز الهى) خواهش نفسانى را به هدایت آسمانى بازگرداند و آن هنگامى است که (مردم) رستگارى را تابع هوى ساخته اند.
(نهج البلاغه ، خ 138، ص 424)
2. خدا بنده ای را پست نمی شمارد مگر آنکه علم و ادب را از او فرو گذارد. (نهج الفصاحه ، ح 2568)
3. هیچ پدری مالی بهتر از ادب نیک،به فرزند خود نداده است. (نهج الفصاحه ، ح2613)4. خدا بنده ای را پست نشمارد مگر علم و ادب را از او باز دارد. (نهج الفصاحه ، ح2613)
5. هر که ادب ندارد عقل ندارد. (نهج الفصاحه ، ح 3061)
6. بیماری تازیانه خدا در زمین است , که به وسیله آن بندگان خویش را ادب می کند. (نهج الفصاحه ، ح 3101)
7. مردم چون معدن ها گونه گونه اند و نژاد در کسان نافذ است و تربیت بد چون نژاد است. (نهج الفصاحه ، ح 3146)
1. میراثى ماندگارتر و سودمندتر از ادب نیست. (نهج البلاغه ، ح 109، ص 1139)
2. ادب برترین حسب انسان است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
3. ادبها جامه هایى تازه و نو است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
4. ادب بهترین خوى و خصلت است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
5. ادب (هر کس) صورتى (و نمودى) از عقل او است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
6. ادب کمال مرد است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
7. ادب یکى از دو حسب انسان است. (یعنى ادب در برابر سایر حسبها به حساب آید) (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
8. ادب در انسان همچون درختى است که ریشه اش عقل و خرد است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
9. برترین عقلها، ادب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
10. شریفترین حسبها، ادب نیکو است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
11. برترین شرفها، ادب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
12. به راستى که نیاز خردمندان به ادب همانند نیاز کشت و زراعت است به باران. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
13. به راستى که مردمان به ادب شایسته، نیازمندترند از نیاز به طلا و نقره. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
14. بهترین ادبها آن است که از خویش آغاز کنى. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
15. گرامى ترین حسبها، ادب نیکو است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
16. بهترین ادبها آن است که انسان حدّ و اندازه خود را بداند و در همان حدّ بماند و از اندازه خود تجاوز نکند. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
17. به راستى که شما به کسب و به دست آوردن ادب از به دست آوردن طلا و نقره نیازمندترید. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
18. شرافت آدمى به عقل و ادب است نه به مال و حسب. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
19. زیرکى ها به وسیله ادب تیز شود. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
20. بد نسب و نسبتى است بدى ادب. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
21. ادب کردن نفس خود را خود به عهده گیرید و از شیفتگى و کشش عادتها (ى ناپسند) آن را باز گردانید و باز دارید.
(غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
22. میوه ادب، نیکویى خلق است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
23. سه خصلت است که بر آنها چیزى فزونى نیابد: ادب نیکو، دورى گزیدن از تهمت، خوددارى از انجام محرّمات الهى.
(غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
24. ادب نیکو، برترین نسبها و شریفترین وسیله هاست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
25. ادب نیکو، زشتى نسب را بپوشاند. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
26. ادب نیکو، بهترین کمک کار و برترین همراه است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
27. بهترین چیزى که پدران به پسران ارث مى دهند ادب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
28. حسب و افتخار داشتن ادب، شریفتر از حسب و افتخار کردن به نسب (و پدران گذشته) است.
29. عقل خود را با ادب بیفروز همان گونه که آتش با هیزم افروخته گردد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
30. وسیله تزکیه و پاکسازى اخلاق، ادب نیکو است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
31. صلاح عقل، ادب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
32. جوینده ادب، دور اندیشتر از جوینده طلا است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
33. طلب کردن ادب، زیبایى حسب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
34. بر تو باد به ادب، که آن زیور حسب است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
35. هر چیزى ادب (خاص) خود را دارد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
36. هر حسب و افتخارى پایان پذیرد مگر عقل و ادب. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
37. ادب اندک، بهتر است از نسب بسیار. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
38. هر چیزى نیازمند عقل است و عقل نیاز به ادب دارد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
39. براى ادب کردن خویشتن، همان پرهیز کردن از آنچه را براى دیگران خوش ندارى تو را کافى است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
4. کسى که ادبش کم شد بدی هایش بسیار است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
41. کسى که حسبش او را بر زمین نشاند (و سبب کمال و فضیلت او نگردد) ادبش او را برخیزاند (و به جایگاه عالى رساند)
(غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
42. کسى که بى ادبى اش او را پس اندازد (و جایگاهى در مردم نداشته باشد) حسب سنگینش نمى تواند او را مقدّم (بر دیگران) دارد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
43. کسى که پستى ادبش او را بر زمین اندازد، شرافت حسبش او را بلند نگرداند. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
44. کسى که شیدا و شیفته ادب باشد بدیهایش اندک شود. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
45. کسى که ادبش بد باشد حسب او پست گردد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
46. هر که ادب او بر عقلش افزون باشد (و بر عقل او ادب هم افزوده شود حکایت او در میان مردم) همچون شبانى است در میان گوسفندان بسیار. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
47. کسى که بدون داشتن ادب در جستجوى خدمت پادشاه باشد، خود را از آرامش و سلامت به رنج و سختى در افکنده است.
(غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
48. کسى که برترین خصلتهایش ادب او نباشد، آسانترین حالات او رنج و هلاکت است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
49. کسى که بر ادب خداى تعالى اصلاح نشود (و به دستورات الهى عمل نکند) بر ادب خود (که آن را ادب پندارد) اصلاح نگردد.
(غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
50. کسى که شیفته ادب گردد خود را آراسته است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
51. براى عقل، ادب همدم خوبى است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
52. ادب نیکو، نسب خوبى است. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
53. حسبى چون ادب نیست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
54. زیورى همچون ادب نیست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
55. میراثى چون ادب نیست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
56. با بى ادبى شرافتى به جا نماند. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
57. هیچ زیورى مانند ادب نیست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
58. شخص بد زبان ادب ندارد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
59. حسبى برتر از ادب نیست. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
60. کسى که ادب ندارد عقل ندارد. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
61. به آقایى نرسد کسى که از ادب تهى است و به سوى بازى میل کند. (غررالحکم و دررالکلم ، باب ادب)
1. جبرییل درباره همسایه آنقدر سفارش می کرد که پنداشتم همسایه ارث خواهد برد. (نهج الفصاحه ، ح 2640)
1. بد همسایهاى است همسایه بد. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
2. همسایه بد ، بزرگترین، سختى و سختترین گرفتارى است. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
3. مجاورت و همسایگى کن با کسى که از شرّش در امان باشى و خیر او از تو نگذرد. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
4. نخست از همسایه پرسش کن سپس از خانه. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
5. بد همسایگى و بد کردارى نسبت به نیکان از بزرگترین پستى هاست. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
6. کسى که نیکى و احسان کند به همسایگان خود خدمتکارانش بسیار شوند. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
7. آدم خوش همسایه، همسایگانش زیاد گردد. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
8. کسى که بر اسرار درونى همسایه اش سر کشد، (و در صدد اطلاع از وضع درونى خانه او بر آید) پرده هایش دریده شود.
(غرر الحکم ، باب همسایگی)
9. رسیدگى به همسایگان (و سر و سامان دادن به حال و وضع آنان) از جوانمردى است. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
10. بد همسایگى از نشانه هاى پستى است. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
11. عزیز و بزرگ نخواهد شد کسى که همسایگان خود را خوار گرداند. (غرر الحکم ، باب همسایگی)
12. هیچ حرمتى مورد تأکید قرار نگرفته مانند حرمت مصاحبت و همسایگى. (غرر الحکم ، باب همسایگی)