اعداد ثابت در فرمولهای فیزیک معنی ندارند
مولف:وهاب نوتاش
قوانین علی و معلولی فیزیکی در هستی مابین پارامترهای موجود و قابل اندازه گیری نمایان می شود . مثلا نیروی f به جسمی به جرم m وارد می شود و با تکرار مقادیر و اندازه گیری a به فرمول زیر f = m / a دسترسی می یابیم . همین استدلال برای فرمول سرعت یکنواخت نیز ، می باشد .
بسیاری از فرمول های فیزیک دارای مقادیر ثابت هستند ، مانند فرمول نیروی جاذبه و نیروی بارهای الکتریکی . ترتیب بدست آمدن این گونه فرمول ها به قرار زیر است :
مثلا با آزمایشات تجربی می فهمیم که تغییرات پارامتر x به تغییرات پارامتر y , z بستگی دارد و می نویسیم تغییرات x با تغییرات y , z متناسب است و برای تبدیل تناسب به مساوی ضریب فرضی k وارد می شود که مقدار تجربی آن را با قراردادن اعداد در پارامتر های فرمول بدست می آوریم :
x = k * f ( z , y ) که f ( z , y ) رابطه ریاضی مابین z و y می باشد .
اشتباه بزرگ در اینجا اتفاق می افتد که عدد k یعنی چه ؟
به صراحت بگویم که این عدد جز راه گریز برای ایجاد فرمول نیست و ما را از رسیدن به حقیقت دور کرده و سرمست از بدست آوردن یک فرمول واحی .
سوالی که باعث پدید آمدن یک نگرش جدید به فرمول بندی فیزیکی می شود ، این است که :
آیا می توان گفت تغییر مقدار پارامتری به کسری از تغییرات دیگر پارامتر های بوجود آورنده آن ، بستگی دارد یا نه ؟
لطفا دقت کنید :
به یک فیزیک دان چندین اطاق که نصف آن روشن است را نشان میدهند و فیزیک دان می داند نور باعث روشنایی اطاق شده ولی نمی داند با قرار دادن یک مانع از رسیدن نور به نصف اطاق ممانعت شده . آقای فیزیک دان سریع می فهمد پارامتر روشنایی اطاق با پارامتر نور متناسب است و طبق معمول یک ضریب k را برای تبدیل تناسب به مساوی قرار می دهد که با قراردادن عدد در پارامترها ، k را بدست می آورد و چون تمام اطاق ها را نصفه روشن دیده می نویسد :
روشنایی اطاق = ۲/۱ * تاثیر نور
آیا عقل سلیم باور می کند اگر نور باعث روشنایی اطاق شده ، آنگاه فقط نیمی از آن است که در روشنایی اطاق تاثیر گذاشته .
تمام مسئله همین جاست . عدم روشنایی کل اطاق ، از تاثیر نور نیست ، بلکه تاثیر پارامتر دیگری به نام مانع است که در فرمول نیامده . در حقیقت باید می نوشتیم :
روشنایی اطاق = تاثیر نور - تاثیر مانع
تمام هدف از این مسال ساده این است که :
اگر در یک فرمول ، پارامتر فیزیکی x ، به تغییرات پارامتر های y , z بستگی پیدا کرد ، هرگز نمی توان گفت قسمتی از تغییرات z , y در x تاثیر می گذارد ( یعنی اعداد ثابت در فیزیک ) بلکه پارامتر دیگری هست که تاثیرش در نظر گرفته نشده و یا مقادیر اندازه گیری شده اشتباهند .
به عبارت دیگر نمی توان انتضار داشت یک فرایند مافوق طبیعی مقدار تاثیر پارامتر ها را در یک پدیده تغییر دهد .
در خصوص فرمول گرانش زمین که به قرار زیر می باشد :
F = G * ( Me * m ) /( ( Re + r ) ^ ۲
در این فرمول داریم :
F: نیروی وارد بر جسم m از طرف کره زمین به جرم Me .
G : ثابت گرانش زمین که برابر است با ۶/۷ * ۱۰ ^ -۱۱ .
Re : شعاع کره زمین
r : شعاع جسم مورد نظر ( در حالت چسبیده به کره زمین )
با نادیده گرفتن شعاع جسم و جرم جسم فرمول بالا به صورت تغریبی مناسب به صورت زیر نوشته می شود :
F = G * Me / ( Re ^ ۲
به صراحت باید گفت که نیروی وارده از طرف زمین به جرم جسم برابر مقدار فرمول زیر می باشد :
F = Me / ( Re ^ ۲)
به عبارت دیگر مقادیر نیروی وارد بر جسم از طرف دیگر اجرام آسمانی که قبلا تقریبا صفر در نظر گرفته می شد ، اکنون برابر با مقدار فرمول زیر می باشد :
F = ( ۱-G ) * Me / ( Re ^ ۲
جالب اینجاست که مقدار این نیرو خیلی بیشتر از مقدار نیروی وارده از طرف کره زمین بر همان جسم می باشد ، البته با تفکر فرمول قدیم . یعنی اگر با فرمول قدیم می گفتیم که مقدار نیروی وارده برابر زیر است :
F = G * Me / ( Re ^ ۲
جهت بدست آوردن شتاب گرانش واقعی کره زمین ( g ) که قبلا از رابطه زیر استفاده شده :
F = G * ( Me * m ) /( ( Re + r ) ^ ۲) = m * a
a = g
و مقدار آن به صورت تغریبی برابر ۸/۹ آمده اکنون دارای مقدار متفاوتی خواهد بود :
F = ( Me + m ) /( ( Re + r ) ^ ۲)= m * a
a = g
البته درست است که شتاب منفی ایجاد شده در همان جسم مقدار g را در روی کره زمین همین مقدار کنونی به نظر می رساند ولی باید دانست که مقدار واقعی آن همان فرمول بالاست .
اکنون به سادگی میتوان فهمید که مقادیر واحد جرم که ۱ kg در نظر گرفته شده نادرست است و یا باید مقدار واحد نیرو را تغییر داد و نام یک نیوتون را بر آن گذاشت :
دلیل :
قبلا شتاب کره زمین برابر ۸/۹ بود ولی اکنون بیشتر می باشد . اگر بنویسیم :
F = m * g
یعنی می خواهیم جسمی را وزن کنیم و چون مقدار واقعی g بیشتر است پس مقدار طرفین مساوی با هم برابر نخواهند بود . یا باید واحد نیرو مقدارش بیشتر شود و یا باید واحد جرم مقدارش بیشتر شود .
البته درست این است که مقدار واحد جرم تغییر کند . زیرا در حقیقت ما اکنون فهمیده ایم که اجسام سنگین تر از آن هستند که ما می پنداشتیم . و مقدار جرم ۱ kg باید بیشتر شود با همان نام ۱ kg .
حال یک سوال مطرح میشود :
چرا مجموع برآیند نیروهای کل هستی بر یک جسم در روی کره زمین فقط در راستای مخالف حرکت یک جسم ظاهر میشود ؟
جواب آن ساده است برآیند نیروهای کل هستی برای کره زمین معرف زمان برای زمین می باشند .
این نیروها با هرگونه تغییر زمان برای اجسام جرم دار ، در چهارچوب زمان تعریف شده برای کره زمین مخالفت میکنند . به عبارتی هستی موافق تعدیل است .
مولف:وهاب نوتاش
سرچشمه اصلی علم فیزیک
رسیدن به منبع و سرچشمه اصلی علم فیزیک به اندازه رسیدن به سرچشمه بسیاری از رودهای بزرگ دشوار است. همانگونه که یک رود بزرگ از چندین چشمه کوچک حاصل میگردد، چشمههایی که رود عظیم علم فیزیک را بوجود آوردهاند، در سراسر زمین پراکنده بودند که انسان اولیه ، یعنی انسان متفکر بر آن سکونت داشته است. اما به نظر میرسد که بیشتر این مردم در دامنه جنوبی شبه جزیره بالکان (یونان باستان) بودهاند. جالب توجه است که ملل قدیمی دیگر مانند بابلیان و مصریان که در توسعه ریاضیات و نجوم سهیم بودهاند، در پیشرفت فیزیک هیچ سهمی نداشتهاند.
چون خدایان بابلیان و مصریان دور از مردم و در میان ستارگان میزیستند، حال آنکه خدایان یونانیان در ارتفاعی تنها در حدود ۳۰۰۰ متر بر قله کوه اولمپ زندگی میکردند. و اصطلاح مانیتیسم (مغناطیس) از نام چوپانی به نام (σηυγαm) سرچشمه میگیرد. تشخیص تقدم یا تأخر زمانی این کشفیات افسانهای دشوار است.
نقش دانشمندان در پیدایش فیزیک
* کشف فیثاغورث کاملاً مستند است. وی با اطمینان از اینکه اعداد بر جهان حکومت میکنند، به تحقیق درمورد رابطه میان طول تارها در آلات موسیقی پرداخت که ترکیبات هماهنگی از اصوات تولید میکنند. این کشفیات او شاید نخستین بیان ریاضی یک قانون فیزیکی باشد و بتواند نخستین گام در پیدایش فیزیک نظری باشد.
* یکی دیگر از افرادی که در پیدایش فیزیک سهم داشته است، ارسطو میباشد. هر چند ارسطو در تمام مباحث کارهای بزرگی انجام داده است که اندیشه انسانی را مدت ۲۰۰۰ سال پس از مرگ خود تحت تأثیر قرار داده ، اما مهمترین سهم او در فیزیک نام گذاری این علم میباشد که از کلمهای یونانی به نام طبیعت اقتباس شده است.
* ارشمیدس دانشمند نامدار دیگری است که حدود یک قرن بعد از ارسطو زندگی میکرد. وی دانشمند علم مکانیک بوده که قوانین اهرمها را بیان نموده و مسأله یافتن مرکز ثقل هر جسم معین را مورد بحث قرار داد. مهمترین کشف ارشمیدس قانون او درمورد اجسام غوطه ور در یک مایع میباشد.
تحولات اولیه علم فیزیک
با زوال فرهنگ یونانی ، تکامل علم بطور کلی و علم فیزیک ، بخصوص به یک حالت رکود مجازی در آمد و این مدت تقریباً هزار سال طول کشید، تا اینکه سرانجام امپراطوری عربی در قرن هشتم تمام سرزمینهای جنوبی دریای مدیترانه را احاطه کردند و از تنگه جبل الطارق تا اسپانیا پیش رفتند. اعراب کتابهای به جا مانده از کتابخانههای یونانیان را ترجمه کرده و پرچمدار علم شدند. اما اعراب در زمینه علم فیزیک چندان کار زیادی انجام ندادند.
سرانجام در قرن ۱۲ امپراطوری عرب با حمله چنگیزخان مغول و سیر تاریخی جنگهای صلیبی در بیت المقدس به سرعت رو به زوال رفت و در همین دوران کشورهای اروپایی به تدریج از دوران هرج و مرج و تاریکی قرون وسطی خارج شدند. و آموزش دوباره رونق گرفت، اما این آموزش بیشتر زیر نظر کلیسا بود و لذا بیشتر مطالعات بر نوشتههای ارسطو مبتنی بود. و چون ارسطو در زمینه علوم طبیعی چندان تبحری نداشت، لذا به تجدید حیات علم فیزیک در اروپا کمکی نکرد.
سیر تکاملی علم فیزیک
* درهم آمیختگی علوم طبیعی با علوم الهی را در این دوره میتوان از کتاب هیأت مردوز یوهان کپلر دریافت.
* یکی از افرادی که در این دوره در علم دینامیک به پیشرفتهای خوبی نایل شد، گالیله بود که با مطالعه حرکت آونگ شروع کرد. وی از نخستین فیزیکدانان نظری و عملی بود.
* بعد از گالیله ، اسحاق نیوتن دومین دانشمند فیزیک به شمار میرود که مطالعات ثمربخشی را در زمینههای مختلف فیزیک انجام داد، بطوری که بعد از او دانشمندان زیادی مانند پاسکال (Pascal) ، برنولی (Bernoulli) ، هویگنس و غیره هر کدام در زمینه خاصی مطالعات اسحاق نیوتن را ادامه دادند.
* هویگنس به ادامه مطالعات اسحاق نیوتن در زمینه نور پرداخت. اسحاق نیوتن نور را ذره میدانست، اما هویگنس عقیده داشت که نور موج است، اما چون اسحاق نیوتن در این زمان در میان معاصرانش شخصیت برجستهای بود و نیز به دلیل ناتوانی هویگنس در تکمیل نظریههایش با دقت ریاضی ، با وجود برتری ظاهری نظریه او بر نظریه نیوتن ، نظریه هویگنس پذیرفته نشد و لذا این بحث معلق ماند. تا اینکه در سال ۱۸۰۰ تامس یانگ توانست پدیده حلقههای نیوتن را بر مبنای طبیعت موجی نور توضیح دهد.
* کارهای یانگ و معاصر فرانسویش فرنل (Fresnel) صحت و اعتبار نظریه موجی نور را به طرز قاطعی برقرار ساختند. بعد از این ، تقریباً علم فیزیک به شاخههای مختلف تقسیم شد و دانشمندان مختلف در زمینههای گوناگون فیزیک مطالعات ارزندهای را انجام دادند که پایه و مبنای این مطالعات را میتوان همان کارهای اسحاق نیوتن و گالیله دانست و بدین ترتیب علم فیزیک در شاخههای مختلف توسعه یافت.
سهم بکرل در تکامل علم فیزیک
در سال ۱۸۹۶ هانری بکرل (Becquerel) که از کشف اشعه ایکس توسط رونتگن اطلاع یافته بود، بر آن شد که ببیند آیا چیز دیگری هم شبیه اشعه ایکس از مواد فلورسانس که براثر تابش نور درخشان میشوند، صادر میشود یا نه. لذا بلورهایی از کانی (سنگ معدن) معروف به اورانیل (سولفات مضاعف اورانیوم و پتاسیم) را انتخاب کرد. چون بکرل عقیده داشت که تابش نتیجه روشنایی خارجی است، یک بلور اورانیل را در صفحه کاغذ سیاه قرار داد و آنرا جلوی پنجره گذاشت. وقتی که بعد از چند ساعت قرار دادن در مقابل نور خورشید فیلم عکاسی را ظاهر کرد، لکههای تیرهایی را بر روی فیلم مشاهده کرد.
او این آزمایش را چند بار تکرار کرد و هر بار با آنکه کاغذ سیاه بیشتری دور صفحه میپیچید، باز هم لکه را مشاهده میکرد. چون هوای پاریس چندین روز بارانی بود، لذا بکرل صفحه عکاسی لفاف پوش با بلور اورانیل را در کشوی میز خود قرار داد تا هوا مساعد شود. خورشید تا چند روز در هوا نمایان نشد و روزی هم که خورشید در آسمان ظاهر میشد، اغلب ابرهایی آنرا پوشانده بود.
با این حال بکرل بازهم صفحه عکاسی را درمعرض نور آفتاب قرار داد. بعد از مدتی که صفحه عکاسی را ظاهر کرد، برخلاف تصور ملاحظه کرد که بجای لکه های سیاه که قبلاً در روزهای آفتابی ملاحظه می کرد، لکه سیاه قیر مانندی در زیر جایی که اورانیل قرار داشت روی صفحه ظاهر شده بود. لذا وی دریافت که ظاهر شدن لکه های سیاه ربطی به قراردادن در مقابل نور آفتاب ندارد.
بکرل بلور اورانیل را گرم کرد، سپس آنرا سرد کرد و بصورت گردی درآورد و در اسیدها حل کرد. خلاصه دریافت که این خاصیت تازه کشف شده ماده که نام رادیواکتیویته بر آن داده شده است، هیچ سر و کاری با راه فیزیکی یا شیمیایی که بوسیله آن اتمها به یکدیگر پیوستهاند، ندارد بلکه خاصیتی نهفته در خود اتم است.
دید کلی
اگر آهنربایی را از نقطهای آویزان کنیم، آهنربا چرخیده و در راستای شمال و جنوب جغرافیایی قرار میگیرند. قطبی از آهنربا را که در راستای شمال جغرافیایی قرار دارد، قطب N و دیگری را قطب S مینامند. دلیل رفتار این گونه آهنربا وجود میدان مغنا طیسی در زمین میباشد.
تاریخچه
ویلیام گیلبرت (willam gilbert) یکی از فیزیکدانان پیشگامی بود که اولین بار به وجود میدان مغناطیسی زمین پی برد. وی نشان داد که اگر یک میله آهنی را در راستای شمال و جنوب قرار داده و بر روی آن بکوبیم میله ، آهنربا خواهد شد. او همچنین برای اثبات وجود میدان مغناطیسی زمین یک آهنربا را درون کرهای قرار داد و نام ان را Terrlla نامید که در زبان لاتینی به معنای زمین کوچک بود. گیلبرت یک قطب نما را بر روی آن حرکت داد و مشاهده نمود که وقتی قطب نما در راستای سطح Terrlla قرار میگیرد، جهت عقربه مغناطیسی آن همواره ثابت میماند، که نشانگر قرار گرفتن عقربه تحت تاثیر میدان مغناطیسی آهنربای درون کره است.
قطبهای میدان مغناطیسی زمین
* در واقع کره زمین مانند یک آهنربای قوی عمل میکند که قطب N آن در جنوب جغرافیایی قرار دارد (که میتواند قطب S آهنرباها را به سمت خود منحرف کند) و قطب S آن در شمال جغرافیایی قرار دارد (که قطب N آهنربا را به سمت خود منحرف میسازد).
* همه خطوط میدان مغناطیسی در نیمکره شمالی در نقطهای که به آن قطب جنوب مغناطیسی زمین گفته میشود، به هم میرسند. این خطوط در نیمکره جنوبی در نقطهای که به قطب شمال مغناطیسی زمین معروف است، به هم میرسند.
* از آنجا که محور مغناطیسی زمین (خطی که از دو قطب مغناطیسی زمین میگذرد) کاملا بر محور دوران زمین (خطی که از قطب شمال و جنوب جغرافیایی زمین میگذرد) منطبق نیست، بنابراین یک عقربه مغناطیسی که در جهت مماس بر محور مغناطیسی زمین قرار میگیرد، نمیتواند جهت شمال و جنوب جغرافیایی زمین را دقیقا تعیین نماید.
مولفههای مشخص کننده میدان مغناطیسی زمین
* میل مغناطیسی:
از آنجا که خطوط میدان مغناطیسی زمین بر سطح آن منطبق نیستند، بین شدت میدان مغناطیسی زمین و سطح افق همواره زاویهای وجود دارد، که به آن زاویه میل مغناطیسی میگویند.
* زاویه انحراف مغناطیسی:
صفحاتی که بر روی آن عقربه مغناطیسی قرار دارد، صفحه نصف النهار مغناطیسی و به زاویه بین آن و صفحه نصف النهار جغرافیایی ، زاویه انحراف مغناطیسی میگویند، که مقدار آن در هر منطقه متفاوت خواهد بود. چون دریانوردان و خلبانان در مسیریابی به نصف النهار جغرافیایی احتیاج دارند، لذا دانستن مقدار زاویه انحراف مغناطیسی برای آنان بسیار مهم است.
* مولفه افقی میدان مغنا طیسی:
اگر میدان مغناطیسی زمین به دو مولفه عمود بر هم تجزیه کنیم، مولفه افقی میدان مغناطیس زمین حاصل میشود.
جابجایی قطبهای مغناطیسی زمین
دانشمندان از دیرباز میدانستند که قطبهای مغناطیسی زمین حرکت میکنند. جیمز روس (james ross) نخستین فردی بود که محل قطب شمال را تعیین نمود. وی این کار را در طی سفری خطرناک انجام داده بود. در سال ۱۹۰۴ روالد اماند سون دوباره محل قطب شمال را تعیین نمود، و متوجه شد که محل قطب شمال به اندازه ۵۰ کیلومتر جابجا شده است. اوایل سرعت حرکت قطب ۱۰ کیلومتر در یک سال بود ولی بعدها به ۴۰ کیلومتر در سال رسید.
ناهنجاری مغناطیسی زمین
وقتی انجمن زمین شناسی ایالت متحده امریکا متوجه شد که دور زدن عقربه مغناطیسی در افریقا به اندازه ۰.۱ درجه کم شده ، و میدان مغنا طیسی ۱۰ درصد از قرن نوزدهم ضعیف تر شده است. برای جراید این سوال پیش آمد که آیا ممکن است روزی میدان مغناطیسی زمین از بین برود؟ پروفسور گری گلاتز مایر (gary Gratsmaier) از دانشگاه کالیفرنیا در جواب این سوال گفت، با توجه به مطالعات مغناطیسی در زمانهای گذشته (علم paleomagnetism) ملاحظه میشود که میدان مغناطیسی در اعصار گذشته گاهی در حال افزایش و گاهی در حال کاهش است.
در واقع امروزه کره زمین دارای بیشترین شدت میدان مغناطیسی خود در طول تاریخ است. هرگاه در نقطهای از کره زمین مقدار کمیتهای مغناطیسی (انحراف مغناطیسی ، میل مغناطیسی ، مولفه افقی بردار میدان مغناطیسی) بطور فاحشی با نقا ط مجاورش فرق کند، اصطلاحا گفته میشود که ناهنجاری مغناطیسی اتفاق افتاده و احتمالا در آن نقطه از زمین مخازن ارزشمندی از سنگهای معدن مغناطیسی مانند سنگ آهن وجود دارد. استفاده از این روش در کشف ذخایر معدنی بسیار مفید است.
توفان مغناطیسی
معمولا مقدار سه کمیت مغناطیسی در طی روز و سال تغییرات جزیی دارند. ولی گاهی اوقات در میدان مغناطیسی ، در نتیجه در مولفههای آن (سه کمیت) به مدت ۶ یا ۱۲ ساعت تغییرات ناگهانی رخ میدهد، که اصطلاحا به آن توفان مغناطیسی میگویند. این توفانها معمولا هر ۱۱.۵ سال تکرار میشوند. جالب توجه است که پدیدههایی مانند شفقهای قطبی و لکههای خورشیدی و انتشار امواج رادیویی نیز دارای دورههای ۱۱.۵ ساله هستند، که نشان دهنده ارتباط بین آنها است.
کمربند تشعشعی وان آلن
هرگا ه ذره بارداری در میدان مغناطیسی زمین قرار گیرد، بر آن ذره نیرویی وارد میشود، که به نیروی لورنتس معروف است. میدانیم که در نتیجه اندرکنش هستهای درون خورشید و طوفانهای خورشیدی ، بطور مداوم ذرات پر انرژی با سرعت ۵۰۰ کیلومتر بر ثانیه در فضا گسیل میشوند. این موضوع سبب میشود که سیلی از این ذرات به سمت زمین بیایند و در دام حوزههای مغناطیسی آن بیافتند. از آنجا که در قطبین ، شدت میدان مغناطیسی بیشینه است، نیروی لورنتس وارد بر ذرات بنیادی بسیار بزرگ است. اگر یک گروه پروتون یا الکترون بطور عمود وارد میدان مغناطیسی شوند، از طرف میدان بر این ذرات یک نیروی عمودی و جانب مرکز به نام نیروی لورنتس وارد خواهد شد، که سبب حرکت دورانی آنها میشود.
در اثر این نیرو ذرات در یک مسیر دورانی به شعاع r شروع به حرکت میکنند و مسیر حرکت آنها حول خطوط میدان مغناطیسی زمین خواهد بود. بنابراین تعداد بیشماری ذره در حوزههای قطبی زمین در رفت و آمد هستند. و چون در قطبین مانند سا یر نقا ط مختلف زمین هوا موجود است، به مولکولهای هوا برخورد میکنند. این ذرات چون حامل انرژیهای زیادی هسند، با جذب مولکولهای هوا ، آنها را یونیزه کرده و ذرات جدید و پرتوهای گاما تولید میکنند، و ما نقاط درخشانی را در قطب مشاهده خواهیم کرد، که به آن کمربند تشعشعی وان آلن گفته میشود.
منشا میدان مغناطیسی زمین
در قلب سیاره ما گلوله سخت و یکپارچهای از آهن وجود دارد که به اندازه سطح خورشید داغ است و به آن هسته زمین میگوییم. اقیانوسی از آهن مایع دور هسته درونی وجود دارد که به آن هسته خارجی میگویند. محققان منشا میدان مغناطیسی را هسته خارجی میدانند که لایه عمیقی از آهن مایع است و به دور هسته میگردد. در واقع هسته خارجی مانند آب روی اجاق ، بر روی هسته داخلی در جوش و خروش است. از طرفی اثر نیروی کوریولیس دوران زمین ، درون هسته خارجی ایجاد طوفان و گرداب میکند. مجموع این حرکتها است که میدان مغناطیسی سیاره زمین را بوجود میآورد.