زندگی نامه چارلز دیکنز
دیکنز، چارلز Dickens, Charles رماننویس انگلیسی (1812-1870) پدر چارلز از خانواده متوسط و کمدرآمد و خودش کارمند کارپردازی اداره کشتیرانی و مردی خوشگذران و بیخیال بود. کودکی چارلز مانند کودکی قهرمانان آثارش در مشقت و رنج و ناکامی گذشت. خانواده بر اثر شغل پدر ابتدا در لندن، سپس در چتم Chatham اقامت گزید. خوشنشینی پدر او را بر آن داشت که در این شهر، در خانه زیبایی مستقر شود، جایی که اولین خاطرات "دیوید کاپرفیلد" قهرمان یکی از داستانهای دیکنز به آن ارتباط مییابد.
چارلز کودکی خیالپرور و رنجور بود و قصههای فراوان و وحشتانگیزی که دایه برایش نقل میکرد، به ذهن او حوادث گوناگونی را القا میکرد که زمینه عناصر هراسناک داستانهای آیندهاش میگردید. در انبار خانه کتابهایی برای خواندن یافت و با آثار سروانتس و فیلدینگ و کتاب هزار و یک شب آشنا شد ونه تنها این آثار را میخواند، بلکه در تصور خود، همه قهرمانان کتاب را به نمایش درمیآورد و آنان را در گوشه و کنار چشماندازهای اطراف خود جای میداد، نتیجه آن شد که بسیار زود در وجود دیکنز رماننویس و هنرپیشهای بالفطره نمایان گشت. در این سالها "فانی" Fanny خواهردیکنز برایش پناهگاهی عاطفی به شمار میآمد و در دل این هنرمند جوان تصویرهایی از زن مطلوب و کامل نقش میزد.
در 1823 پدر چارلز دیکنز به لندن منتقل شد و به سبب قرض فراوان، خانهای محقر در محلههای دور از مرکز شهر برای سکونت خانواده اختیار کرد، چارلز دیگر به مدرسه نرفت، بلکه با کمک خدمتکار به امور خانه میپرداخت. فانی خواهرش که نوازنده چیرهدستی شده بود، از محیط نکبتبار خانواده رهایی یافت و چارلز در مصیبتی جانکاه فرورفت و هرگز موفق نشد بر این ضربه روحی نائل آید. پدرش نیز به علت قرض بسیار به زندان افتاد. مادر، چارلز را در دوازده سالگی به کارخانهای فرستاد و او ناچار به کار پستی تن درداد. اگرچه مادر از شدت نیاز مالی به این کار اقدام کرده بود، چارلز او را نبخشود و پیوسته از احساس حقارت و تأثر شدید این دوره رنج میبرد. کارش سه ماه بیشتر ادامه نیافت، اما در نظرش دورهای بس طولانی آمد. کوچههای لندن، پس از کانون خانوادگی برای چارلز بهترین مدرسه بود و مایههایی برای رمان "الیورتویست" فراهم آورد. پس از رهایی پدر از زندان، خانواده گرد هم آمد و دیکنز از نو به تحصیل پرداخت و دوستان و محیط تازه یافت و برای رفقایش نمایشهایی ترتیب داد.
چارلز در 1827 کارمند دفتر اسناد رسمی شد، در آنجا تندنویسی آموخت و در اواخر 1828 ابتدا منشی و تندنویس یکی از نمایندگان مجلس عوام و پس از آن خبرنگار روزنامه "مورنینگ کرونیکل" Morning Chronicle در پارلمان گشت و بر اثر نظارت در گفتگوها و مشاجرات نمایندگان نفرتی عمیق از دموکراسی دروغین در خود احساس کرد. در این زمان دیکنز جوان عاشق دختر زیبای یکی از مدیران بانک شد. خاطره این عشق موجب پیدایش یکی از قهرمانان داستان دیوید کاپرفیلد و بسیاری از چهرههای زنانه دیگر در آثارش گشت. کار چارلز از تندنویسی به روزنامهنگاری و وقایعنویسی انجامید و در این دوره سلسله مقالههای مصور و هجوآمیز از زندگی روزانه مردم انگلستان منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
این مقالهها بعدها در کتابی بهنام "طرحهای باز" Sketches by Boz در 1835 انتشار یافت که اولین کتاب دیکنز به شمار میآمد. دیکنز در این زمان با سه خواهر زیبا آشنا شد و با یکی از آنان به نام "کاترین هوگارث" Catherine Hogarth ازدواج کرد. خواهر دیگر به نام مری Mary که علاقهای برادرانه با دیکنزیافته بود،مدتی بعد مرد! مرگ مری، دیکنز را بسیار آشفته حال کرد، با وجود این سومین خواهر یعنی جورجینا Georgina نیز که در کانون خانوادگی دیکنز بزرگ میشد، به نوبه خود نفوذ زنانه عمیقی بر سراسر زندگی چارلز باقی گذارد. پیروزی طرحهای باز موجب شد که از طرف ناشر سفارش یک سلسله نوشته دیگر به دیکنز داده شود و بدین طریق "یادداشتهای بازمانده باشگاه پیکویک" The Posthumous Papers of the Pickwick Club نوشته شد که ابتدا در روزنامهها و سپس در 1837 به صورت کتاب منتشر گشت. دیکنز در این اثر سرگذشت آقای پیکویک رئیس باشگاه و همچنین قصههایی از افراد مختلف و عجیب دیگر را با خصوصیتها و آداب و رسومشان بیان کرده و با قدرت تخیل خویش مخلوقهایی بدیع آفریده است.
در این اثر صفحهای نیست که در آن شیوه نقل کامل و درخشان به کار نرفته باشد. دیکنز با این اثر ناگهان به شهرت رسید و وضع مالیش بهبود یافت و همینکه به دنیای ادب کشیده شد، با فعالیت و نیروی خلاقه شگفتانگیزش پی در پی رمانهای جذابی به مردم انگلستان عرضه کرد که همه با بیانی انتقادآمیز و هجوی تند از جامعه همراه بود. چارلز، نویسندهای که در کودکی رنج بسیار برده و مزه تلخ فقر را چشیده و نامهربانیها از خانواده خود دیده و در دوره جوانی در شغل تندنویسی و خبرنگاری با دقت به همه چیز گوش فراداده و با بینشی عمیق به همه چیز نگریسته، پس از آنکه به عالم نویسندگی وارد شد، به توصیف و بیان دردهای جامعه پرداخت- دردهایی که درد خود او بوده است.
در 1838 رمان "الیورتویست" Oliver Twist انتشار یافت که قبلاً به صورت جزوههایی منتشر میشد. دیکنز در این اثر نشان میدهد که جنایت چگونه به وجود میآید و زندگی آدمی چگونه در معرض خطر قرار میگیرد. وی قصد دارد با این روش، تصور غلطی را که تا آن روز در ذهن رماننویسها از عالم جنایت وجود داشته، باطل کند. در همین سال "حوادث زندگی نیکولاس نیکلبی" The Life and Adventures of Nicholas Nickleby انتشار یافت که سودجویی اجحافآمیز بازرگانان را در تغذیه شاگردان مدارس یورکشایر Yorkshire نشان میدهد که به مرگ عدهای از کودکان بر اثر گرسنگی میانجامد –وضعی که دیکنز خود به خوبی درک میکند و حتی در بعضی از صحنههای کتاب از تجربه شخصی سود میجوید. در این اثر دیکنز با قدرت خارقالعاده، نه تنها موفق شده است که از قهرمانان برجسته داستان تصویرهای دقیق بسازد، بلکه از سلسله اشخاصی که هریک به نحوی با زندگی او رابطهای مییابد و همچنین از محلههای لندن وصفهای زیبا و گاه حزنانگیز به عمل آورد. در 1840 "دکان سمساری" The old Curisity Shop منتشر شد.
دختری جوان با پدربزرگ پیرش در دکان غمانگیز و در میان اشیای کهنه و در محیط غبارآلود و غمگرفتهای که با جوانی او تضادی عجیب دارد، به سر میبرد. دختر با فداکاری از پدربزرگ مراقبت میکند و بر اثر حوادث و بدبختیهایی که به ورشکستگی پدربزرگ میانجامد و بر اثر فشار طلبکاران که مغازه را توقیف میکنند، همراه او میگریزد. این دو مدتها از ترس گرفتار شدن، از این سو به آن سو سرگردان و آواره میمانند تا سرانجام به کلبه محقری در کنار کلیسایی پناه میبرند، اما محرومیت و رنج و سرشکستگی، دخترک را از پای درمیآورد و به مرگ میکشاندش، چیزی نمیگذرد که پدربزرگ نیز به او میپیوندد. دیکنز موجود پاک و باصفا و فداکاری را پیش چشم میگذارد که در دنیایی نفرتانگیز به رنج و مرگ محکوم میگردد، دنیایی که در آن روابط عمیق انسانی رو به انهدام گذارده و روش استثماری و سرمایهداری دوزخی مرگبار پدید آورده است. رمان تاریخی "بارنبی راج" Barnaby Rudge (1841) درباره شورشهای ضدپاپ در 1780 قرار دارد. دیکنز در 1840 به امریکا سفر کرد و انتظار داشت که در این سرزمین، با دموکراسی واقعی روبرو شود، اما برخلاف امیدهایش به اصول بردهفروشی و ستمگری و سودجویی و اموری که به کلی با حقوق فردی مغایرت داشت، برخورد و در بازگشت به انگلستان "یادداشتهای امریکایی" American Notes را در 1842 و "ماجراهای زندگی مارتین چزلویت" The Life and Adventures of Martin Chuzzlewit را در 1844 انتشار داد که هجوی تند و نیرومند از ریاکاری و تسلط اهریمنی پول بر عالم انسانیت و خودخواهی در زندگی امریکایی بود. دیکنز در 1845 به ایتالیا سفر کرد، بر سر راه به پاریس رفت و با پذیرایی گرمی روبرو شد، اما این سفر او را از وضع اجتماعی کشورش منصرف نکرد.
در ایتالیا رمان "سرود نوئل" A christmas Carol را نوشت که در 1843 منتشر شد و اشارهای صریح به عصیان جامعه بود. کتاب، موفقیت چشمگیری به دست آورد. دیکنز پس از گذراندن دورهای ملالتبار از نو به رمان بزرگی دست زد که در زمینه تحلیل روانی و اخلاقی بشر پیشرفت آشکاری را نشان میداد. رومان "دامبی و پسر" Dombey and Son (1848) مکافات خودپسندی و سرمایهداری نامعقول و سرشار از قساوت و کینهوری را در زندگی اشرافی قدیم نشان میدهد. دیکنز مدتی خارج از انگلستان به سر برد و از دور ناظر انقلابی بود که در کشورش در شرف تکوین بود. "نامهها" Letter این دوره از زندگی او را نشان میدهد. دیکنز که سراسر عمر را در وسوسه کودکی میگذراند، در 1849 رمان "دیوید کاپرفیلد" David Copperfield را منتشر کرد، که نوعی زندگینامه نویسنده است و به صورت اول شخص مفرد نقل شده و از نظر خود او بر سایر آثارش رجحان یافته است. کمتر اثری مانند دیوید کاپرفیلد توانسته است تا این حد از نزدیک حوادث واقعی و تکان دهنده زندگی کودک بینوایی را تجسم بخشد.
دیوید کاپرفیلد شاهکار دیکنز است و به طور کامل محاسن و معایب او را در پرده نقاشی ستایشانگیزی ترسیم میکند. داستان "خانه غمزده" Bleak House (1853) هجو تند و نیرومندی است از اشتباهات قضایی و مخارج گزاف و خانه خرابکن دادگاهها که به ورشکستگی و مرگ قهرمان کتاب و عده دیگری از اشخاص داستان منجر میگردد. دیکنز از طرفی انسانی دموکرات به شمار میآمد و از طرفی تحت تأثیر عقاید خرافی طبقه خویش قرار داشت. این تضادها سرچشمه رمان "روزگار سختی" Hard Times (1854) گشت که وضع دشوار کارگران و ارتباط آنان با کارفرمایان و رفتار غیرانسانی را که مولود زندگی صنعتی است، پیش چشم میگذارد. در 1855 دختری که روزی عشق دیکنز را در جوانی به علت فقر و بینوایی رد کرده بود، بار دیگر در زندگی او ظاهر میشود، به او نامه مینویسد و دیکنز با او قرار ملاقات میگذارد، اما از دیدن زنی چاق و اطواری که جای آن دختر زیبا و دلفریب را گرفته بود، سرخورده میشود و از این دیدار مسخرهآمیز برای نوشتن کتاب "دوریت کوچولو" Little Dorrit مایه میگیرد. این کتاب (1857) مانند معمول بر زمینه کشمکشی روانی و اجتماعی قرار داشت، همچنین مبارزهای را بر ضد عوامل مخرب دموکراسی و ویرانکننده مذهب و امور دیگر نشان میداد. در 1857 دیکنز به هنرپیشه جوانی برخورد به نام "الین ترنان" Ellen Ternan و چنان عشقی از او در دل گرفت که از رعایت آداب و رسوم چشم پوشید، از همسرش با ده فرزند جدا شد و با الین که در واقع علاقهای به او نداشت، زندگی مشترکی پیش گرفت و از بیوفایی او رنج بسیار برد.
این رنج در کتاب "آرزوهای بزرگ" Great Expectations در سه جلد (1861) و "دوست مشترک ما" Our Mutuel Friend (1865) منعکس میشود که نمودار خطوط برجسته و تازهای از عواطف و ارتباط نویسنده با زن است. دوست مشترک ما آخرین اثر کامل دیکنز است. پس از آن فعالیت شگرف و چرخ گردنده وجود او ناگهان از کار بازایستاد و به صورت دیگری خودنمایی کرد. به نوبت این مجله یا آن مجله را اداره میکرد. کتاب "اسرار ادوین درود" The Mystery of Edwin Drood در 1870 نوشته شد که به سبب مرگ نویسنده ناتمام ماند.
شیوه واقعبینی و واقعنگاری دیکنز لحنی پرجاذبه و مردمپسند دارد. سبک نوشتههایش نافذ، مطایبهآمیز، عرفانی،انسانی و خیالانگیز است که از زندگی خصوصی وی تأثیر پذیرفته است. ساختمان داستانهای دیکنز در وهله اول به نظر عجیب میآید، موضوعها متفاوت و گسترده است. در آغاز هرداستان دو یا سه نکته پرتحرک بیهیچ ارتباط آشکاری به چشم میخورد. اشخاص تازه و فراوان بلاانقطاع از گوشه و کنار وارد صحنه داستان میشوند، اما قدرت عظیم و خلاقه دیکنز پردههای نقاشی وسیعی از زندگی پیش چشم ما میگسترد که همه چیز را نیرومند و جاندار میسازد و در همه آنها ذوق نمایشی فراوان دیده میشود. هیچ نویسنده انگلیسی نتوانسته است چون دیکنز دنیایی گوناگون با خصوصیتهای متمایز از بیرحمی و رنج و مسخرگی بسازد یا مانند او چنین قانعکننده بیعدالتیها و ستمگریهایی که از طرف اشخاص بزرگ بر کودکان وارد میشود، در نظر مجسم کند. دیکنز محبوبترین و به قول عدهای بزرگترین نویسنده انگلستان است.
ارتیاط روحی با چارلز دیکنز
چارلز دیکنز در سال ۱۸۷۰ بدرود حیات گفت و برای همیشه علاقه مندان خود را تنها گذاشت . این در حالی بود که اخرین داستان خود را بنام " اوودین دروود" هنوز به پایان نرسانده بود . هنگامیکه مرگ می اید کاری به رمان و داستان ندارد برای او نام ها و مقام ها معنا ندارد . اما این داستان به شکل عجیبی نوشته شد و بپایان رسید . بین سالهای ۱۸۷۲ و ۱۸۷۳ یک آمریکائی بنام " ت . ب . جیمس " از طریق مکاتبه مخصوص و با کمک یک واسطه روحی توانست با روح چارلز دیکنز ارتباط برقرار کرده و کتاب نیمه تمام او را بپایان برساند . این کتاب در ۱۲۰۰ صفحه در سال ۱۸۷۴ انتشار پیدا کرد , نکته جالب این بود که تمام ادیبان و نویسندگانی که با سبک نویسندگی چارلز دیکنز اشنا بودند, همه باور کردند که این داستان توسط خود چارلز دیکنز بپایان رسیده , حتا یکی از دوستان او در مصاحبه ای گفت : روزی با چارلز دیکنز درباره داستانی که داشت می نوشت, صحبت میکردیم . او خلاصه ای از آنچه را که در ذهنش بود برایم بازگو کرد . من با خواندن این کتاب با اطمینان میگویم : این همان داستانی است که اگر خود دیکنز زنده بود مینوشت !! این کتاب تا امروز بارها تجدید چاپ شده و نام واسطه روحی او در مقدمه کتاب برای همیشه نقش بسته!!
الیور تویست به روایت چارلز دیکنز (1870-1812 م )
الیور تویست در واقع ادعا نامه ای است که چارلز دیکنز علیه فساد آن روز انگلستان می نویسد." (چهره های درخشان.ج-2) داستانی که در آن نه تنها فساد اجتماعی که رذالت انسان های آن عصر و پاکی نهان در لایه های گم شده جامعه به وضوح مشهود است. روایت دیکنز با تولد غریبانه الیور و مرگ مادرش آغاز می شود و سپس به زندگی سخت او در نوان خانه می پردازد، دیکنز با ایجاد فضای واقعی یک نوان خانه و اتفاقات آن سعی می کند رنجی که کودکانی نظیر الیور می برند را به تصویر بکشد. سپس الیور که به غذای کم نوان خانه اعتراض دارد فروخته می شود ابتدا به یک دودکش پاک کن و سپس به یک خانواده، سخت گیری ها و اهانت های آن خانواده موجب فرار او به لندن می شود. در لندن است که اصل ماجرا آغاز می شود. الیور با دارودسته ی فاگین آشنا می شود و پیش از آن که مانند آن ها به دزدی مشغول شود به اشتباه دستگیر می شود و نزد شاکی خود آقای برانلو که به اشتباه خود پی می برد می ماند اما فاگین و سایکس که دزدی جوان و هم دست فاگین است او را می ربایند و دوباره سعی می کنند الیور را مجبور به دزدی کنند. اما این ظاهر ماجرا است : مانکس که برادر ناتنی الیور است با فاگین که که دیکنز بیش تر از او با نام "یهودی" و "یهودی بد ذات" یاد می کند هم دست شده اند. بر اساس وصیت پدر الیور و مانکس، الیور تنها در حالتی از پدر سهم می برد که فردی درست کار باشد. مانکس فاگین را مامور کرده تا از الیور دزدی بی سروپا بسازد. دیکنز با روایت این داستان و نشان دادن ذات پاک الیور سعی در رساندن این پیام دارد که جامعه به تنهایی نمی تواند حتی در سخت ترین شرایط یک روح و وجدان پاک را به تباهی بکشد. داستان با دستگیری فاگین و سایکس که به قتل نانسی که قصد کمک به الیور را دارد، و سپس اعدام فاگین و مرگ سایکس در خال فرار به پایان می رسد. چند خط پایانی داستان را از قلم دیکنزبرای شما روایت می کنم:
" فاگین خیلی زود به سزای اعمالش رسید . او را محاکمه کردند و بخاطر جنایتهای بی شماری که کرده بود محکوم به اعدام شد. وقتی در انتظار عاقبت دردناک خود در زندان بود ، الیور همراه آقای براونلو به دیدنش رفت .یهودی که از فرط ترس چیزی به دیوانگی اش نمانده بود برای آنکه شاید در آخرین لحظات بتواند با چاپلوسی دل الیور را بدست بیاورد و از او کمک بخواهد ، محل اختفای نامه ی پدر ایور به مادرش را آنها گفت ...این دیدار ، برای الیور ، دیداری وحشتناک و در عین حال بیاد ماندنی بود. آقای برانلو او را آورده بود تا با چشمان خود ، وحشت و خفتی را که یهودی به آن دچار شده بود ، ببیند . و هرگز فراموش نکند که پایان کار جنایتکاران و آنها که بخاطر منافع خود با جان و مال مردم بازی میکنند ، چیست !
فردای آن روز ، نزدیک سپیده ، فاگین را از سلولش بیرون آوردند ودر حضور عده ای از مردم شهر به دار آویختند."
این کلمات عینا ترجمه ی جملات دیکنز در کتاب الیور است. از همین بخش پایانی می توان باید نگاه دیکنز به شخصیت منفری که خود خلق کرده بود یعنی فاگین را در یافته باشید : پیرمردی یهودی، مزور، طماع، که به خاطر منافع خویش زندگی الیور را به بازی گرفته بود ...